فقر
چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۱۴ ق.ظ
فقر، همه جا سر میکشد.
فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست.
فقر، چیزی را "نداشتن" است ولی آن چیز پول نیست، طلا و غذا نیست.
فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهی یک کتابفروشی مینشیند.
فقر، تیغههای برندهی ماشین بازیافت است که روزنامههای برگشتی را خرد میکند.
فقر، کتیبهٔی سه هزار سالهای است که روی آن یادگاری نوشتهاند.
فقر، پوست موزی است که از پنجرهی یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود.
فقر، همه جا سر میکشد.
فقر، شب را بی غذا سر کردن نیست فقر، روز را بی اندیشه سر کردن است.
از: دکترعلی شریعتی
- ۰۳/۰۸/۳۰